چرا طلاق احساس خیلی بدی به انسان میدهد؟
چرا طلاق احساس خیلی بدی به انسان میدهد؟
تارا فکر میکرد که وقتی ورقههای طلاق را امضا کند، همهچیز بهتر خواهد شد و نهایتاً حس رهایی را تجربه میکند. اما چنین نشد. یک جورهایی، احساساتِ پیشبینی نشدهای همچون ندامت و ناراحتی، بر کوهی از تلخی، خشم و ناامیدی استوار شدند. احساساتِ درآمیخته و آشفتۀ او سبب شدند تا فکر کند که مبادا اشتباهی مرتکب شده باشد.
بارها و بارها ازدواج و طلاقش را مرور کرد تا شاید بفهمد که اشکال کار کجاست یا مقصر چه کسی بوده که چنین احساساتی او را عاید شده است. اما از قضاوتهای دوستان و خانوادهاش میترسید و همین سبب شد تا این مسئله را با هیچکس درمیان نگذارد. این کار سبب تشدید آشفتگی، احساس تنهایی و اضطراب در وی شد.
این اتفاق هم افتاد، نه در یک روز و دو روز، بلکه به صورت تدریجی. او فکر میکرد که غصۀ ناشی از طلاق، با نهاییشدن و تمام شدنش به گور سپرده میشود، اما دقیقاً پس از آن، موج جدیدی از غصه و اندوه او را در بر گرفت. گویی که همهچیز از اول آغاز شده بود.
یادآوری اینکه طلاق به معنای اتمام چیزی بیش از یک ازدواج است، کمکی به بهبود اوضاع و احوال شخص نمیکند. درواقع طلاق، اتمام رؤیاها، انتظارات، روابط خانوادگی و دوستیها است. وقتی فردی از همسر خود جدا میشود، تمام یاین رؤیاها و امیدها را دفن میکند، پس پایان دردناکی است. اگر از این زاویه به آن نگاه کنیم، شباهت زیادی به مرگ دارد. نه تنها نفسِ طلاق، بلکه رویۀ بازپروری آن نیز مشابه است.
انکار:
شاید تجربۀ انکار پس از طلاق کمی دور از نظر تلقی شود، اما تحت شرایط خاصی اتفاق میافتد. مثلاً، وقتی از داروخانۀ مورد اعتمادتان، داروهای همیشگی را میخرید و مسئول داروخانه از شما میپرسد که: (آیا داروهای همسرتان را نیز خریداری نمیکنید؟) یا وقتی تنها به رستوران مورد علاقهتان میروید و گارسون از شما میپرسد که آیا همسرتان هم تا دقایقی بعد به شما خواهند پیوست یا خیر (در این موارد شما میل دارید تا وانمود کنید که هنوز زن و شوهر هستید، اما از طرفی دوست ندارید کسی راجع به طلاقتان چیزی بداند و این دو جبهه، شمارا به شدت آشفته میکند). این مثالها، نوعی از انکار هستند.
خشم
این واکنش سبب خیلی از طلاقها و جداییها است. ممکن است تکرار اسم همسرسابق شما یا دیدنِ کسی که اسم او را یدک میکشد برایتان عصبانیکننده نباشد، اما این خشم در موارد غیرقابل پیش بینیای بروز میکند. مثلاً وقتی همکارتان همان تنبلیِ خاصی را دارد که همسر سابقتان داشت، همسایهتان دقیقاً همانند همسر سابقتان میخندد و یا فرزندتان هر روز بیشتر و بیشتر مثل او رفتار میکند. در این مواقع، خشم مثل یک حیوان درندهخو به ذهن و روح شما حمله کرده و کنترلتان را به دست میگیرد. اما این خشم فیالواقع معطوف به آن همکار، همسایه یا فرزند نیست، بلکه متمرکز بر همسر سابقتان است. از آن جلوگیری کنید، نفس عمیقی کشیده و به منشأ خشمتان فکر کنید. به خودتان یادآور شوید که این خشم نباید به روی فرد بیگناهی تخلیه شود.
تکرار:
بار دیگر، سوالهای همیشگی تکرار میشوند. این هم یکی از زوایای خطرناکی است که نیاز به تعمیر و اصلاح دارد، وگرنه در موقعیتهای خطرناکی بروز میکند. سوالهایی مثل: (چرا از او فلان درخواست را نکردم؟)، (چرا برای فلان حقم نجنگیدم؟)، (چرا زمان بیشتری را با او سپری نکردم) و (اگر فلان اتفاق نمیافتاد الآن سرنوشت من چه بود) به وفور ظاهر میشوند. در این اوقات، دوستان و خانواده سعی میکنند با جوابهایی هرچند غیرقابل قبول شما را آرام کنند.
افسردگی:
مهم نیست که رویۀ طلاق شما چهقدر ساده و آسان پیش رفته باشد، وقتی بدون همسرسابقتان به تعطیلات بروید، برنامههای روزانهتان و عاداتی که باهم ساختید را، مجزا از یکدیگر انجام دهید، افسردگی بر شما مستولی میگردد. مخصوصاً اگر به اوقات خوشی که مثلاً در ایام نوروز با یکدیگر داشتید فکر کنید، همه چیز افسردهکنندهتر به نظر میرسد. وقتی چنین احساسی بر شما چیره شد، در خانه نمانید و مکرراً به این مسائل فکر نکنید. خانه را ترک کرده و به سرگرمی دیگری بپردازید. کارهایی را بکنید که همیشه آرزویش را داشتید. مثلاً عید را درکوهستان یا روستا بگذرانید یا در روز شکرگذاری به کودکان بیسرپرست کمک کنید.
پذیرش:
وقتی تمامی این مراحل طی شد، نهایتاً به پذیرش میرسید. خیلی بهتر است که راجع به اتمام ازدواجتان، آسوده و به دور از تلخی صحبت کنید. مثل مرگ یک عزیز یا یکی از اعضای نزدیک خانواده. این رویه هم حدود یک سال برای دستیابی زمان میبرد. اما در سمتِ دیگرِ ماجرا، کودکان شما هستند، که آنطوری که نشان میدهند با این قضیه کنار نیامدهاند. ممکن است در سالهای آتی دچار افسردگی یا تندمزاجی شوند که اشکالی ندارد. غافلگیر نشوید، تنها کاری که میتوانید بکنید پیشبینی، و کمک برای بهبود وضعیت در صورت وقوع است.
وقتی تارا تصمیم به ازدواج گرفت، ابداً به طلاق فکر نمیکرد. او یادگرفت که طلاق و جدایی، درناک و سخت است و برای بازپروری نیاز است تا مدت زیادی بگذرد. وقتی آگاهی بیشتری نسبت به احساساتِ درآمیختۀ خود داشته باشیم و طلاق را مثل یک مرگ در نظر بگیرید، از پستوهای تنهایی به قلههای روشنایی اوج میگیرید.
گاهی طلاق به علت خیانت اتفاق می افتد. مقاله خیانت در روابط زناشویی را کلیک کنید.
برای مشاوره خانواده و مشاوره ازدواج می توانید با دانشگاه زندگی همراه باشید.