ارتباط موثر چیست؟
ارتباط موثر
ارتباط موثر متمرکز بر روابط است. هدف ارتباط موثر ارتقا کیفیت و کمیت روابط بین فردی است. به تعبیر ارسطو انسان حیوان اجتماعی است. این فرد انسان نیست که اجتماعی زندگی میکند بیشتر حیوانات هم حیاتشان بهصورت اجتماعی، گلهای و کلونی می باشد.
تعریف ارتباط:
ارتباط فرآیند ارسال و دریافت پیام است. این پیام گاهی اوقات مجموعهای از کلمات را در بر میگیرد، مثلاً وقتیکه ارتباط ما مکتوب است و یا ایمیلی است یا اساماس به هم میدهیم، این ارتباط پیام است. پیامی که ردوبدل میشود، مجموعهای از کلمات است یعنی دیگر گوینده با کلمات همراه نیست. گاهی اوقات چیزی که ردوبدل میشود کلمات نیست زبان بدن است مثلاً در سینمای صامت، چارلی چاپلین کلامی حرف نمیزند اما میتوانست از طریق زبان بدن خیلی بهتر از کلمات صحبت کند.
گاهی اوقات چیزی که ردوبدل میشود هیجان است. معمولاً در یک ارتباط زنده و رودررو.
در این فرآیند یک ارسالکننده وجود دارد و یک دریافتکننده. ارسالکننده کسی است که کلمات را میفرستد، زبان بدن را میفرستد، احساس را میفرستد و دریافتکننده کسی است که آنها را میگیرد.
گاهی اوقات پیام مدنظر ارسالکننده همانی نیست که دریافتکننده آن را دریافت میکند. مثلاً گاهی اوقات من به همسرم میخواهم بگویم دوستت دارم اما او احساس میکند که من دارم مسخرهاش میکنم. زمین تا آسمان پیام معکوس شد. گاهی اوقات به یک نفر میخواهیم بگوییم که من نگرانت هستم؛ اما او احساس میکند که من دارم درکارش دخالت میکنم.
اینجا مشکل از ارسالکننده است یا از دریافتکننده؟ میتواند از هر دو باشد؛ یعنی میتواند ارسالکننده شیوه ارسالش اشتباه باشد یا ناکافی باشد یا ناقص باشد. گاهی اوقات هم ارسالکننده کارش را درست انجام داده و کامل و دقیق پیامش را فرستاده، اما این دریافتکننده است که اشتباه دریافت کرده.
اصول ارتباط موثر
اصل اول ارتباط موثر:
ارتباط یک نیاز روانشناختی بنیادین است؛ یعنی اگر ما آموزش ارتباط موثر را بهعنوان یک مهارت ضروری میدانیم به خاطر این است که ارتباط موثر یک نیاز روانی بنیادین است.
وقتیکه میگوییم یک نیاز بنیادین است، بنیادین دو معنا دارد:
معنای یک بنیادین این است که غیراکتسابی است، یعنی ما یاد نمیگیریم که باید ارتباط موثر داشته باشیم. ما وقتی به وجود میآییم، این نیاز هم با ما به وجود میآید یعنی این نیاز یک نیاز درونی است و ذاتی است، با ما متولد میشود. یکی از رفلکسهایی که نوزاد وقتی به دنیا میآید و از خودش ساطع میکند، گریه کردن است.
قبل از اینکه نوزاد لبخند بزند گریه میکند. این گریه یعنی یکی من را بغل کند یا به من توجه کند. یکی دیگر از رفلکسهایی که نوزاد با آن به دنیا میآید رفلکس تعقیب اشیا متحرک است؛ یعنی هر چیزی که در شعاع بینایی نوزاد باشد نوزاد آن را تعقیب میکند. چرا این رفلکس در وجود نوزاد قرار داده شده است؟ برای اینکه نوزاد را آماده ارتباط موثر و جوارجویی کند، آنهم با مراقب اولیاش بهخصوص مادر.
پس ارتباط موثر یک نیاز است که ما یاد نمیگیریم و این بهصورت درونی در ما است.
معنای دوم بنیادی بودن همگانی بودن آن است؛ یعنی ارتباط موثر نیازی نیست که قشری از انسانها آن را لازم داشته باشند و بقیه آن را لازم نداشته باشند. همه انسانها نیاز به ارتباط موثر دارند مگر اینکه انسان سلامت عقل و روان را ازدستداده باشد، افسرده شده باشد و خلاصه نیروی مرگ بر نیروی زندگی غلبه کرده باشد. این افراد میگویند که من ارتباط موثر نمیخواهم.
انسان موجودی است که علاوه بر اینکه بعدی دارد به نام جسم، بعدی دارد به نام روان. به همین دلیل انسانها حداقل دودسته نیاز دارند:
نیازهای جسمانی و نیازهای روانی.
اگر نیازهای جسمی ما ارضا نشود، دچار سوءتغذیه میشویم و اگر نیازهای روانی هم ارضا نشود دچار سوءتغذیه روانی میشویم و نتیجه این سوءتغذیه بیماری روانی است؛ بنابراین بسیاری از بیماریهای روانشناختی که ما انسانها در کودکی و بزرگسالی به آن دچار میشویم تماماً معلول ارضا نشدن نیازهای روانی ما است بهخصوص نیاز به ارتباط موثر
اصل دوم ارتباط موثر:
بهداشت روان انسانها درگرو کیفیت روابط آنها است. پس باید بتوانیم رابطههای باکیفیت برقرار کنیم. آمارها نشان میدهد که 85% از زمان هوشیاری مردم در ارتباط سپری میشود بنابراین 85% از کیفیت زندگی ما در گرو کیفیت روابط ما است. پس مهم است که ما چگونه بتوانیم ارتباطی را سامان بدهیم، شکل بدهیم و به جلو ببریم.
بسیاری از اختلالهای روانی، معلول آسیب دیدن ما و یا ارضا نشدن ما در این نیازها است.
مثلاً شما اختلال شخصیت اسکیزویید را در نظر بگیرید. شخصیتهای اسکیزویید چه نشانههایی دارند؟ علاقه اجتماعی آنها خیلی ضعیف است، وقتی به آنها میگوییم که دو اتاق اینجا داریم که در یکی از اتاقها دونفره نشستهاند و اتاق دیگری خالی است، توکجا میخواهی بروی؟ میگوید میخواهم بروم اتاقی که هیچکس نباشد. نه اینکه از جمع خجالت بکشد و یا استرس داشته باشد میخواهد بگوید حوصله جمع را ندارد. احساس نیاز درونی برای بودن در کنار دیگران را ندارد. یکی دیگر از نشانههای اسکیزویید ها این است که ناگویی خلقی دارند. خیلی سخت احساسات درونشان را میشناسند و خیلی سخت به احساسات درونیشان برچسب میزنند و خیلی سخت این احساسات را ابراز میکنند، یا نمیتوانند ابراز کنند. پس در ابراز احساسات و بیان هیجاناتشان خیلی ضعیف هستند.
نشانه سوم آنها این است که کودک درونشان خیلی ضعیف است یعنی آدمهای اهل تنوع و هیجان و شوخطبعی نیستند.
سؤال این است که چه اتفاقی میافتد که فرد در بزرگسالی اسکیزویید میشود؟ ریشهاش به احساس تنهایی برمیگردد یعنی احساس بنیادین اسکیزوییدها، احساس تنهایی است.
چرا این احساس در وجود آنها نشسته و تا بزرگسالی دست از سر آنها برنمیدارد. چون آنها در کودکی رابطهای داشتند که در آن یک رابطه بیکیفیت بوده یعنی والدین ابراز کننده قوی احساسات و هیجان در این رابطه نبودند، والدین توجهی به کودک نمیکردند و وقتی برای او نمیگذاشتند.
پس وقتی میگوییم بهداشت روان انسانها در گرو روابطشان است، منظور این است که ارتباط، هم ساختار شخصیتی انسانها را میسازد و هم کیفیت زندگی اینجا و اکنون شان را میسازد.
بنابراین اصل دوم میگوید اگر ما میخواهیم بهداشت روانمان حفظ شود، باید بتوانیم اصول و قواعد ایجاد و تداوم و حفظ ارتباط انسانیِ باکیفیت را یادبگیریم.
ارتباط غیرموثر:
هرگاه پیامی که ارسال میشود همانی نباشد که دریافتکننده آن را دریافت میکند، ما این ارتباط را ارتباط غیرموثر میگوییم؛ بنابراین در ارتباط غیر موثر چیزی وجود دارد به نام درک غلط یا سوءبرداشت.، که منجر به نتیجهگیری اشتباه می شود حالا در این نتیجه یا ارسالکننده مشکل دارد یا دریافتکننده مشکل دارد و یا هر دو؛ اما اگر پیام مدنظر ارسالکننده همانی باشد که دریافتکننده دریافت میکند اینجا ارتباط به شیوه کاملاً موثر است و نتیجهاش برداشت مشترک است، نتیجهاش حسن تفاهم میشود. تفاهم یعنی فهم مشترک. یک معنای خوشبختی و تفاهم، این است که فرآیند ارسال و دریافت پیام بین دو آدم مؤثر و دقیق باشد.
یا برعکس وقتیکه میگوییم این دو نفر باهم تفاهم ندارند، یک معنایش این است که این دو آدم فرآیند ارسال و دریافت پیام شان خوب اتفاق نمیافتد.
سه گام برای رسیدن به ارتباط موثر وجود دارد:
گام اول:
گوش دادن فعال:
گوش دادن فعال یک خرده مهارت ارتباطی است که در بسیاری از حیطهها و زمینههای ارتباطات انسانی تأثیر دارد.
گوش دادن فعال برای چهار دسته از زوجین لازم است:
1- به درد آن دسته از زوجینی میخورد که رابطه سردی باهم دارند؛ یعنی آموزش و تمرین گوش دادن فعال میتواند صمیمیت در روابط بین افراد را بیشتر کند. زوجینی که مشکل اصلی آنها این است که باهم سرد هستند، دعوا ندارند اما رابطهشان خیلی سرد است و گرما در رابطهشان دیده نمیشود، یکی از چیزهایی که میتواند آنها را نجات دهد این است که به آنها آموزش دهیم که فعالانه گوش دهند.
2- به درد آن زوجینی میخورد که رابطه پرتعارضی باهم دارند، یعنی یکی از مهارتهایی که میزان تعارضات بین زن و شوهر را کم میکند گوش دادن فعال است. یکی از مهارتهایی که میزان تعارضات بین همه آدم ها را کم میکند، این است که آدمها یاد بگیرند که به یکدیگر فعالانه گوش دهند. این امر تعارض را کم میکند.
3- به درد آن زوجینی میخورد که ارتباط توام با پرخاشگری دارند. اساساً گوش دادن فعال، خرده مهارتی است که درکنترل خشم بسیار مؤثر است. میتواند فراوانی خشم را کاهش دهد.
4- به درد زوجینی میخورد که ارتباطی توام با سوءتفاهم باهم دارند،
بطورکلی به درد آن دست از زوجینی میخورد که در رابطه، مدام یکدیگر را آزرده خاطر میکنند به هم تیکه میاندازند و باهم میجنگند، به هم توهین میکنند، به هم برچسب میزنند، هم دیگر را تحقیر میکنند. پس پیداست که گوش دادن فعال بهخصوص در روابط صمیمانه خیلی مهارت مهمی است. گوش دادن فعال، هدیه ای را بهعنوان شنیده شدن به طرف مقابل میدهد، هدیهای به نام درک شدن را به طرف مقابل میدهد. به همساز شدن و هماهنگ شدن آدمها در رابطه کمک میکند و در نهایت صمیمیت را افزایش میدهد.
حالا که گوش دادن فعال اینقدر مهم است، این سوال پیش می آید که تفاوت گوش گوش دادن فعال با گوش دادن منفعل در چیست؟
گوش دادن دو نوع است: فعال و دیگری منفعل یا کاذب.
چه چیزی گوش دادن فعال را از گوش دادن منفعل متمایز میکند؟
چیزی که گوش دادن فعال را از گوش دادن منفعل متمایز میکند یک چیز است، قصد شنونده. در گوش دادن فعال، قصد، قصد مثبت است.
قصد مثبت یکی از این قصدها است. گوش دادن به قصد فهمیدن. مثل گوش دادن یک مشاور به حرفهای مراجع. این گوش دادن به قصد فهمیدن است،
موانع گوش دادن فعال چیست؟
- ذهنخوانی: یعنی ما به پیام گوینده توجه نمیکنیم ولی براساس فرا پیامهای گوینده فرضیههایی را در مورد منظور گوینده میسازیم و آن را باورش میکنیم. مثلاً خانمی را تصور کنید که پیش من آمده و باهمسرش مشکل دارد و از او گله میکند، میگوید همسرم بداخلاق و بد دهن است، غر میزند و ابراز احساسات نمیکند. فرا پیام این گوینده به این شکل است که او هیکل درشتی دارد و ابروهایش شمشیری است. من بر اساس این فرا پیام میگویم که این زن از آن زنهایی است که ده مرد را به تنهایی حریف است. این خانم مقصر است. اگر هم شوهرش عصبی شده است به خاطر رفتار این است.
با این ذهن خوانی،دیگر من گوش نمیدم که او چه میگوید. بلکه آن چیزی را که خود ساختم و باورش کردهام را گوش میدم؛ یعنی در اصل به جای اینکه من به پیام گوینده گوش دهم، به پیام ذهنی خودم گوش میدم. این اتفاق خیلی وقتها در ارتباطاتمان رخ میدهد.
- مرور ذهنی پاسخ: در این مانع چه اتفاقی میافتد؟ فرد اصلاً به پیام گوینده توجهی نمیکند، فقط به دنبال این است که وقتی حرفهای او تمام شد من جواب او را چه باید بدهم؟ یعنی در ذهنش دنبال پاسخ میگردد. مثلاً این در مشاوری که بسیار تازه کار است خیلی اتفاق میافتد. مشاوری که تازه کار است میگوید الان که صحبتش تمام شد من چه باید به او بگویم تا راضی شود؟ دیگر به بقیه داستان گوش نمیدهد. این یکی از موانع است.
- قضاوت عجولانه: براساس حداقل شواهد درباره گوینده به نتیجهگیری میرسیم. این هم یک مانع که نمیگذرد ما فعالانه گوش دهیم.
- گوشدادن انتخابی: یعنی ما در این گوشدادن انتخاب میکنیم که به بخشی از پیام گوینده گوش دهیم و به بخشی گوش ندهیم. اصطلاحاً اسم دیگر آن انتزاع انتخابی است، یعنی یک تکه را که به نفعمان است جدا میکنیم و گوش میدهیم و در حافظهمان ضبطش میکنیم و آن تکه که به ضررمان است نادیده میگیریم و به آن گوش نمیدهیم و این میشود یک گوش دادن ناقص.
- خیالبافی: طرف با ما حرف میزند و ما به موضوع دیشب فکر میکنیم، طرف دارد با ما حرف میزند و ما به قرار ساعت چهار بعدازظهر فکر میکنیم. طرف دارد با ما حرف میزند و من به این فکر میکنم که دیروز که به خرید رفته بودم به فروشنده پنجهزارتومان دادم یا ده هزارتومان. او دارد او از چیز دیگری صحبت میکند و من ذهنم جای دیگری است. این هم یکی دیگر از موانع است.
- نصیحت کردن: طرف دارد صحبت میکند و ما روی منبر میرویم و نصیحتش میکنیم، درصورتیکه شاید او از ما نصیحت نمیخواهد و حتی از ما راهکار نمیخواهد، او از ما شنیده شدن میخواهد؛ اما ما فکر میکنیم که حتماً باید راهی جلوی پای او بگذاریم. مثلاً میگوید که در یک ازدواج عجله کردم و نباید با این آقا ازدواج میکردم. ما سریع میگوییم که بالاخره زندگی است و نباید آن را سخت بگیری، یک کتاب به تو معرفی میکنم آن را بخوان و به آن عمل کن.
او از شما راهکار نمیخواهد شاید راهکارها را بلد است و یا این کتاب را خوانده است. او از شما همدلی و همدردی میخواهد و میخواهد که به او اجازه بدهید تا حرف بزند.
- حق به جانب بودن: یعنی گوش ندادن به چیزی که با آن صد در صد موافق نیستیم.
- یکی به دو کردن است: گوش میدهیم اما به قصد مخالفت کردن و به قصد جنگیدن و جر و بحث کردن.
- منحرف کردن بحث: طرف دارد صحبت میکند و ما به صحرای کربلا میزنیم.
- تسکین دادن: یعنی ما به قصد مدیریت بحران سریعاً تسلیم میشویم. مثلاً همسرمان میگوید که از تو دلخورم و میخواهم با تو حرف بزنم، سریع میگوییم هرچی تو بگی درست است، من تسلیم، بحث نکن. اصلاً نمیگذاریم حرفش را شروع کند. چون مثلاً در ذهنمان میگوییم اگر شروع شود دعوا میشود. اگر شروع شود کار به جاهای باریک میکشد و اصلاً اجازه شروع را به او نمیدهیم.
اولین مرحله در گوش دادن فعال چیست؟
1- شناسایی موانع ذهنی گوش دادن فعال: آن فرد باید موانع ذهنی خودش را که نمیگذارد شنونده فعالی باشد را در خودش کشف کند. ببیند کدام یک از این ده تا را بیشتر در ارتباطاتش دارد. این امر به کمک پایش موقعیتهای ارتباطی محقق می شود. به فرد یک تمرین میدهیم به مدت یک الی دو هفته. میگوییم این دو هفته وقتیکه در نقش شنونده هستی در ارتباط با هر کسی، خودت را پایش کن. ببینید کدام یک از این ده مانع را بیشتر دارید و بیشتر مانع گوش دادن تو در تجربههای ارتباطی چیست؟ آنها را یادداشت کن؛ بنابراین به او یک جدول معرفی میکنیم. موقعیت ارتباطی را این طرف مینویسد و آن طرف موانع گوشدادن فعال را مینویسد. هدف این است که فرد شایعترین موانع گوش دادن فعال را در خود شناسایی کند. الان شما به سه موقعیت ارتباطی اخیرتان توجه کنید و این جدول را کامل کنید. از این تمرین بیشتر در ارتباطات عاطفی نزدیک استفاده می کنیم.
موقعیت ارتباطی | موانع گوش دادن فعال |
با همسرم امروز صحبت می کردم | حق به جانب بودن |
وقتیکه مانع را از طریق پایش موقعیتهای ارتباطی شناختیم حالا سراغ گام دو می رویم.
گام دوم:
دومین گام گامی است تحت عنوان بازگویی کردن
بازگویی کردن بهترین راه برای به حداقل رساندن موانع گوش دادن فعال است.
بازگویی کردن به ما امکان میدهد که اگر برداشت غلطی را از گفتههای گوینده داریم از نطفه، شناسایی و اصلاح کنیم؛ یعنی ممکن است که گاهی من حرفهای شما را بد متوجه شدم، این بازگویی کردن به من این امکان را میدهد که اگر اشتباه کرده باشم خودم را اصلاح کنم.
بازگویی کردن این پیام را به گوینده میدهد که من کاملاً متوجه حرفهای تو هستم و تلاشم این است که کاملاً حرفهای تو را بفهمم؛ یعنی هدیه درک شدن و شنیده شدن را بهتر میکند. و بالاخره این بازگویی کردن فرآیند ارتباط را تسهیل میکند.
بازگویی کردن انواع دارد:
1- ابتداییترین نوع بازگویی کردن، بازگویی کردن عین کلمات یا گفتههای گوینده است؛ یعنی ما اجازه میدهیم که کل گفتههای گوینده تمام شود یا یک واحد پیام تمام شود. آنجایی که گوینده مکث میکند یعنی یک واحد پیام تمام شده است.
2- حالت دوم بازگویی کردن، بازگویی کردن احساس گوینده است؛ یعنی ما اصلاً خود پیام یا کلام را بازگویی نمیکنیم، احساس پشت کلمات را برای او بازگویی میکنیم. تا هم متوجه بشویم که ما درست احساس را برداشت کردهایم و او هم متوجه شود که من فراتر از سطح کلمات با او ارتباط برقرار میکنم. آن چیزی را که تو نگفتی را هم من شنیدم. چه برسد به آن چیزی که گفتی.
3- بازگویی کردن منظور گوینده: قصدش را و هسته پیامش را برای او بازگویی میکنیم. پس آنطور که از حرفهایت متوجه میشوم، شما آن موقع خیلی عصبانی بودی.
4-یک وقتی هم هست که ما هم کلمات، هم احساس و هم منظور را خلاصهسازی میکنیم. پس در خلاصهسازی هر سه راه بازگویی کردن وجود دارد؛ بنابراین بازگویی کردن میتواند به این چند شکل باشد.
قالبهای بازگویی چیست؟
1- یکی از این قالبها: پس آنچه که از حرفهای شما متوجه شدم این است که …
2- اجازه بده ببینم درست متوجه شدم، شما گفتید…
3- اگر منظور شما را درست فهمیده باشم، شما گفتید…
4- اگر به زبان دیگر من بخواهم گفتههای شما را خلاصه کنم اینگونه میتوانم بگویم که…
اینها از رایجترین قالبها هستند.
گام سوم:
مرحله ای است به نام روشنسازی:
طبیعی است که ممکن است من بهعنوان یک شنونده بخشی از گفتههای گوینده را درست متوجه نشده باشم. این طبیعی است. پس برای من ابهاماتی ایجاد شده است و یا سؤالاتی مطرح شده است. من در این گام حق دارم که این را روشن کنم، یعنی تصریح بیشتر.
بنابراین ابزار اصلی در روشن سازی چیست؟ کاوش است و کلید کاوش سؤال است. پس من اینجا باید گفتههای گوینده را از طریق سؤال کردن بکاوم.
هدف کاوش در گفتههای گوینده چیست؟ ارتباط برقرار کردن با ذهن تجربهای گوینده.
گام چهارم:
بازخورد دادن
حالا گوینده منتظر نتیجه و منتظر یک پاسخ از طرف ما است.
ویژگی های بازخورد دادن:
1- باید فوری باشد.
2- بازخورد باید صادقانه باشد. من باید نظر واقعیام را و احساس واقعی ام را، تفکر و طرز فکر و نگاه واقعی ام را به او بگویم. من نباید فریب بدهم و غیر واقعی باشم. بازخورد باید واقعی باشد.
3- بازخورد باید حمایتکننده باشد. منظور از حمایتکننده یعنی چه؟ مثلاً شما تصور کنید دوست ما و یا بچهمان یک اشتباهی را مرتکب شده است و آن هدفی که ما برایش چهار ماه شش ماه تلاش میکردیم در باد رفت. اگر غیر حمایتکننده باشد من میگویم واقعاً که گند زدی. حالا اگر من همین را بخواهم بگویم ولی حمایتکننده، میگویم به نظر من شما در این مسئله عجولانه رفتار کردید.