نگاهی بر سه عامل اصلی ترس از سخنرانی و راههای رویارویی با آنها (2)
یکی از بحرانهای بزرگی که در سخنرانی با آن رو به رو هستیم ترس از سخنرانی است که بدان دچار میشویم؛ عامل اصلی ترس از سخنرانی! البته این ترس آن حسی نیست که ابتدای سخنرانی ظاهر شود و قطعا بعد از گذشت دقایقی از سخنرانی ناپدید شود. بلکه خیلی از اوقات دلشورههایی به سراغ ما میآید که از روزها قبل از سخنرانی تا بعد از اتمام سخنرانی آثارش باقی میماند. در بخش اول به ترسهایی که از بخش خلفی مغز (مغز قدیمی) ناشی میشوند پرداختیم و گفتیم که مغز قدیمی یا ناحیه خلفی مغز مهمترین نقطهای است که در کسری از ثانیه و به صورت متناوب محیط و شرایط اطراف را اسکن میکند. به زبان ساده این که ما در هر شرایطی ایمن میمانیم را به مغز خلفی خود یا مغز قدیمی مدیون هستیم.
همان طور که گفته شد آن میزان از هیجان و اضطرابی که ما کسب میکنیم از سه نقطه مهم در مغز متولد میشوند:
- مغز قدیمی یا در اصطلاح علمیتر مغز خلفی
- مغز میانی
- مغز جدید یا در اصطلاح علمیتر مغز قدامی
در ادامه به بررسی منشا و عامل اصلی ترس از سخنرانی میپردازیم.
نگاهی بر سه عامل اصلی ترس از سخنرانی و راههای رویارویی با آنها
قبلا در راه های دائمی غلبه بر ترس از سخنرانی به سبک بزرگان دنیا گفتیم که بسیاری از ستاره های آسمان شهرت امروز دنیا افرادی خجالتی و درونگرا بوده اند. آنها هم دقیقا مثل شما به دنبال راهی برای غلبه بر ترس از سخنرانی بودند تا این که موفق شدند به طور کامل این ترس مثل سم را از وجود خود سم زدایی کنند.
ترس از سخنرانی که از ناحیه میانی مغز ناشی میشود
احساسات ما به صورت مستقیم با ناحیه میانی مغز ما در ارتباط هستند. این بخش از ذهن ما در کنار سایر بخشها باعث بروز آمدن حالت عصبانیت و استرسی میشوند که در تجربیات قبلی خود در سخنرانی داشتهایم. دقیقا مثل حالت راه رفتن روی پرتگاهی که قبلا ناخودآگاه با قرار گرفتن در آن دچار حادثه شدهایم و حالا ذهن ما دائما هشدار میدهد.
بنابراین اگر شما در موقعیتی مشابه مثلا در سر کلاس و هنگام جواب دادن به درس، تجربه تحقیر شدن را داشتهاید و یا احساس شرم و خجالت داشتهاید همه و همه به ناحیه میانی مغزتان مربوط میشود که عامل ترس از سخنرانی شده است.
راههای مدیریت مغز میانی و غلبه بر ترس ناشی از آن
در صورتی که در شرایط نامساعد قرار داشتهاید و این تجربیات را در زندگی احساس کردهاید یکی یکی وخامت اوضاع را بررسی کنید و ببینید نتیجه هر یک چه شده است. برای این که دقیقتر با این فرآیند آشنا شوید مراحل زیر را یک به یک انجام دهید:
- به آن سخنرانی پراسترسی که قبلا داشتهاید فکر کنید
- فکر میکنید به این سخنرانی از نظر عملکردتان و وخامت اوضاع از صفر تا صد چه امتیازی میدهید؟
- سپس تصور کنید که انگشت کوچک یکی از دستانتان طی یک حادثه قطع شده است!
- فکر میکنید به این قطع شدن انگشت از نظر وخامت وضعیت بریدگی از صفر تا صد چه عددی میدهید؟
- حالا این دو موقعیت سخنرانی پراسترس و قطع انگشتتان را از نظر امتیازی که دادهاید با هم مقایسه کنید
معمولا افرادی که برای غلبه بر ترس از سخنرانی خود این تمرین را انجام میدهند در امتیازی که بابت عملکرد خود در سخنرانی دادهاند تجدیدنظر میکنند و آن را از صد به صفر تغییر میدهند؛ چون ترجیح میدهند به فکر احیای بخشهای مختلف سخنرانیشان که به خاطر ترس متزلزل شده باشند تا این که بخواهند برای همیشه انگشت نداشته باشند!
در صورتی که با قطع انگشت مشکلی ندارید این بار همین تمرین را با قطع دست انجام دهید. اگر دستتان قطع میشد چه میشد؟! در حقیقت آن چیزی که ما از عملکردمان به خاطر ترس از یک سخنرانی در ذهن داریم و خاطرهای که از آن واقعه در ذهنمان ثبت شده آن قدرها هم بد نیست. به زبان دیگر این اتفاقات در برابر رخدادهای ناگواری که ممکن است هر لحظه در زندگی با آنها رو به رو شویم هیچ هستند!
عامل اصلی ترس از سخنرانی که از ناحیه قدامی مغز ناشی میشود
بخش قدامی همان بخش تفکر آگاهانه مغز را تشکیل میدهد و عصبانیت و استرسی که از این بخش به وجود میآید بیشتر به ساختار فکری ما مربوط میشود و آن الگویی که از ترس در ذهن درست کردهایم.
فرض کنید قرار است در یک جلسه کاری مهم به عنوان سخنران شرکت کنید. این تفکر که ” کسب موافقت 100 درصد رئیس اولین و آخرین هدف است” یکی از همان الگویی است که میزان استرس شما را در این ملاقات تعیین میکند. با این الگوی فکری احتمالا به صورت مداوم این جملات را با خود تکرار کنید:
- من باید جذاب و صمیمی حاضر شوم
- هرگز نباید چیزی را از قلم بیندازم
- هرگز نباید دودل باشم و عصبانیتم را نشان دهم
این جملات و مشابه آنها عامل اصلی ترس از سخنرانی در شما میشوند و ترس ناشی از آنها همان ترسی است که از بخش قدامی مغزتان ناشی میشود.
احتمالا راه مدیریت غلبه بر ترس از سخنرانی در این مرحله، جلوگیری از خیالپردازیهای مداوم و تصوراتی از این دست باشد که در ذهنتان پرورش میدهید.