اختلال وسواس فکری چیست؟
دختر کوچکی بودم، به شدت با اختلال وسواس فکری سر و کله میزدم. بهطوری که فکر میکردم اگر موقع راه رفتن، پایم را روی خط سنگفرشها و یا موزاییکهای کف خیابان بگذارم، حتماً اتفاق بدی برای من رخ میدهد. پس سرحد امکان از آنها دوری میکردم. احساس میکردم که اگر هر نوع تفکرات منفیای داشته باشم، به جهنم خواهم رفت.
برای اینکه خودم را از دست این تفکرات خلاص کنم، به کلیسا رفته و نزد کشیش به اعتراف گناهان و تفکرات منفیام میپرداختم. اگر از کسی شکایت و لابه نمیکردم، نمیتوانستم آرام و قرار بگیرم. مثلاً از پیشخدمت بهخاطر میز پیشنهادیاش در رستوران شکایت میکردم و زمین و زمان را به هم میدوختم.
اختلال وسواس فکری چیست؟
موسسۀ ملی امراض روانی، اختلال وسواس فکری را اینگونه توضیح و شرح میدهد: (یک نوع اختلال رایج، مزمن و طولانی مدت که در طی آن، فرد تفکراتی غیر قابل کنترل و مکرر دارد (البته تفکراتی از نوع آزاردهنده) و رفتارهایی را از پیِ آن انجام میدهد (که حس میکند انجامش ضرورتی همچون وحی منزل دارد) و احساس فشار شدیدی برای انجام آن کارها دارد). اختلال وسواس فکری همراه با چرخهای دردناک است که شما را تحت فشارهای وحشتناکی میگذارد و به انجام اعمال بیاهمیتی وادار میکند. البته شما انتظار دارید که با انجام آن کارها حس رهایی به شما دست دهد، اما اینچنین نخواهد بود و با انجام آن کار اختلال در شما شدیدتر میشود.
در یکی تحقیقات روانشناختیای که در گسترهی جهانی اعمال شد، تقریباً یک چهارم افراد بزرگسالی که تحت مصاحبه قرار گرفتند، در بخشهایی از زندگیشان دچار افکار آزاردهنده و فشار برای انجام شده بودند _ که این عدد چیزی در حدود 60 میلیون است _ اما فقط 2.3 درصد از این افراد دچار اختلال وسواس فکری شده بودند. سازمان سلامت و بهداشت جهانی، اختلال وسواس فکری را در میان 20 بیماری متعارف در بین جهان و به خصوص در میان افراد 15 تا 44 سال ردهبندی میکند.
هروقت که تحت استرس و یا غم و اندوه و بهطور خلاصه، افسردگی قرار میگرفتم، اختلال تفکرات وسواسی من شدیدتر میشد. این مسئله کاملاً متعارف و عادی است. چرا که اختلال تفکرات وسواسی تشدیدکنندهی افسردگی و استرس است. یکی از منابعی که مرا در حل و فصل این اختلال روانی یاری رساند، کتاب قفل مغزی از دکتر جفری ام شوارتز است که یک راه حل چهارمرحلهایِ خودجوش برای حل این اختلال ارائه میدهد و شما میتوانید با استفاده از این روش خودتان را از بند علائم این اختلالِ دردناک رها کنید و ساختار ذهنتان را اصلاح کنید.
تفاوت میان شکل و مضمون در اختلال وسواس فکری
قبل از اینکه راه حل چهارمرحلهای استاد را آغاز کنم، شروع به خواندن توضیحاتی کردم که در باب این اختلال داده شده بود. این توضیحات آنقدر مفید بوده و در فهم درونمایۀ اختلال به من کمک کردند که تصمیم گرفتم آن با شما در میان بگذارم. اولین چیزی که باید بدانید، فرق میان شکل و حالت اختلال، و مضمون اختلال وسواس فکری است.
شکل و حالت این اختلال به صورت افکار و فشار مداوم برای انجام عمل در شما بروز میکند که هیچکدامشان منطقی نبوده و با عقل جور در نمیآیند، اما به هر حال به ذهن بیمار فشار میآورند _ این افکار هیچوقت دست از سر شما برنمیدارند چراکه مغز نقصی در کارکردش دارد. این مسئله، ماهیت این هیولا را تشکیل میدهد. و اما مضمون، همان موضوع و یا ژانر تفکرات شماست. اینکه چرا یک نفر فکر میکند فلان چیز چندش آور و یا کثیف است، و یا چرا فرد دیگری مدام فکر میکند که درب قفل شده است، همگی به مضمون تفکرات باز میگردند.
مغزی که دچار اختلال وسواس فکری است
دومین مفهومی که برای افراد دارای اختلال وسواس فکری جالب و مفید میباشد، این است که باید تصویری از یک مغز مختل شده داشته باشند. برای اینکه در این زمینه بتوان به بیماران این اختلال کمک کرد، در حقیقت باید گفت که اختلال وسواس فکری، حاصل یک نقص کارکرد در مغز است، که شوارتز و همکارانش در بهترین دانشگاهها و با استفاده از بهترین و جدیدترین تجهیزات آزمایشگاهی، توانستند مغز یک بیمار را اسکن کرده و به درون آن نگاهی بیندازند. این اسکنها نشان داد که مغز افراد مبتلا به اختلال تفکرات وسواسی، شامل انرژی مضاعفی در قسمت قشر مداری، زیر پیشانی میباشد. این قسمت از مغز همواره در حال کار است.
براساس گفتهها و اظهارات شوارتز، با فراگیری و انجام هر چهار قدم در خوددرمانی شناختی، تغییر ساختار مغزی و از بین بردن این ناهنجاری که به تفکرات ناخواسته میانجامند، ممکن و قابل انجام است.
قدم اول: نامگذاری مجدد
قدم اول شامل قائل شدن تفاوت میان تفکرات ناخواسته و تفکرات اصلی است: باید فرق میان آنها را کاملا دریابید. در این قدم، شما میبایستی تفکرات ناشی از وسواس و تفکرات واقعی را هویتگذاری کنید. شما میتوانید این جمله را مدام با خودتان تکرار کنید: (این من نیستم، این تفکرات وسواسی هستند)، ئ با انجام مستمر این کار صدا و هویت تفکرات وسواسی را از خودتان جدا کنید. شما قطعاً میتوانید با این کار به خودتان اطلاع بدهید که مغز در حال فرستادن پیغامهای اشتباهی است که نمیتوان به آنها اعتماد کرد.
آگاهی در این زمینه میتواند کمک شایانی به شما بکند. یعنی به جای اینکه نویسندهی تفکراتتان باشید، تنها به عنوان یک تماشاگر به آنها بنگرید. یعنی به راحتی قدمی به عقب بردارید و با خودتان بگویید: (این هم از یک تفکر وسواسی دیگر. اشکالی ندارد… این نیز بگذرد) به جای اینکه بخواهید مدام با خودتان بر سر این تفکرات کلنجار بروید. میتوانید این شدتهای منفی را به همان موجهای دریا تشبیه کرده و سوار بر آنان شوید. با آنکه ناخوشایند هستند، اما به زودی خواهند گذشت.
قدم دوم: بازشناسی
بعد از اینکه مرحلۀ اول را پشت سر گذاشتید، ممکن است از خودتان بپرسید که: (پس چرا این تفکرات آزاردهنده و فشارهای روحی از بین نمیروند؟) قدم دوم در یافتن جواب این سوال به شما یاری میدهد. شوارتز در این باره مینویسد:
جواب این سوال بسیار ساده است، آنها از بین نمیروند چرا که متعلق به افکار وسواسی بوده و ماهیتشان این مسئله را ایجاب میکند، وسواس فکری بدین معناست که شرایطی پیش میآورد که میتواند به تعادل عصبی مغز ضربه بزند و باعث اختلال در کارکرد آن شود. اما حالا مدارم موثقی دال بر این مسئله وجود دارد که در شرایط تفکرات وسواسی، قسمتی از مغز که مثل دنده برای ماشین عمل میکند، خراب شده. برای همین منظور، مغز شما قادر به دنده عوض کردن نیست. بنابراین، تغییر رفتار در این موقعیت، سخت است. هدف شما در قدمِ بازشناسی این است که بدانید، این افکار چسبناک و سمج، ناشی از ذهن شما هستند.
در قدم دوم، ما باز هم مغز را مقصر تمام این ماجرا میدانیم و اعتراف میکنیم که مغز ما ضعیف است و پیغامهای اشتباهی را ارسال میکند. ما باید مدام با خودمان تکرار کنیم: (این من نیستم، این اختلال تفکرات وسواسی است). شوارتز در ادامه اختلال وسواس فکری را با بیماری پارکینسون مقایسه میکند _ که هردوی آنها به طرز جالبی حاصل اختلال در ساختار مغزی به وسیلۀ اشکالی به اسم جسم مخطط هستند _ که در این شرایط، ما خودمان را به خاطر لرزش بدن (در پارکینسون) ملامت کرده، و همین امر را در رابطه با افکار و رفتارهای اشتباه (در اختلال وسواس فکری) تکرار میکنیم. کار درست این است که این مشکلات را به اشکالهای عصبی ارجاع دهیم و بدانیم که تقصیر مغز ماست، و در این باره، با نهایت صبر عمل کنیم.
قدم سوم: تمرکز مجدد
در قدم سوم ما وارد عمل میشویم که راه نجات ماست. شوارتز اینگونه توضیح میدهد: (کلید اصلی قدم تمرکز مجدد این است که کار دیگری را به غیر از تفکرات وسواسی انجام دهیم. وقتی این کار را کنیم، در حقیقت دندههای خراب ذهنمان را تعمیر میکنیم). هرچه به انجام این کار اهتمام بیشتری بورزیم و به اعمال سازندهتر، لذتبخشتر و مفیدتری مشغول شویم، شانس پیروز شدن ما بر این هیولا و خلاصی از آن بیشتر میشود.
قدم سوم نیازمند تلاش و تمرین بسیاری است، اما هرچهقدر تلاش بیشتری کنید، در ادامه آسانتر خواهد شد. همانطور که شوارتز در این باره میگوید: (کلید اصلی در راههای درمانی خودجوش که به مسائل شناختی مربوط میشوند، خصوصاً در اختلال وسواس فکری این است که احساس شما در حین انجام این کارها مهم نیست، بلکه میزان آن مد نظر است.)
راز موفقیت در این بخش سخت این است که به انجام کاری غیر از کار مورد نظر تفکرات وسواسی بپردازیم، حتی با این وجود که این تفکرات در تمام طول انجام کار، حضور خود را حفظ میکنند. در آغاز، ممکن است بسیار خسته کننده باشد چرا که شما همزمان با انجام یک کار دیگر، تحت میزان خاصی از فشارهای مختلف قرار گرفتهاید. اما من کاملاً با نظر شوارتز موافقم که میگوید: (وقتی کار درست را انجام میدهیم، احساسات مخالف آن، مثل یکجور آزمون برای ما میماند. اما گذاشتن انرژی بیش از حد بر روی توجه به احساسات منفی، سبب میشود که شما از پیشرفت باز بمانید.)
این قدم واقعاً هستۀ مرکزی راههای درمانی شناختی وابسته به خویش شناخته میشود، چرا که براساس حرفهای شوارتز، ما در این مرحله به تعمیر خودکار ذهنمان میپردازیم.
قدم چهارم: ارزشگذاری مجدد
قدم چهارم دراین روش درمانی، در حقیقت شکل دیگری از دو قدم اول، یعنی نامگذاری مجدد و بازشناسی است. تنها تفاوتش این است که در این مرحله، کارهای قبلی را با خرد و بینش بهتری و عمیقتری انجام میدهید. با مقاومتی که در سه قدم اول به خرج دادید، حالا میتوانید با استفاده از خردی که کسب کردید، تفکرات آزاردهنده را پی کارشان بفرستید. همانطور که شوارتز میگوید: (با این بینش، شما قادر خواهید بود تا تفکرات وسواسیتان را دوباره ارزشگذاری کنید و یا ارزش آنها را به طور کلی از بین ببرید. این کار تا جایی پیش میرود که این افکار کاملاً محو شوند.)
دو راه برای ارزشگذاری مجدد در مرحلۀ عملی وجود دارد. یکی از آنها پیشبینی و دیگری پذیرش است. یکی از مفیدترین کارها در رابطه با افکار وسواسی، پیش بینی کردنِ آنهاست. ما میدانیم که قرار است صدها یا هزاران بار شاهد حضورشان در ذهنمان باشیم. اما وقتی حضورشان را پیشبینی کردیم، میتوانیم راحتتر آنها را شناسایی کرده و به بازشناسی و نامگذاری مجدد آنها بپردازیم. دومین مسئله هم، پذیرش این اختلال و افکار ناشی از آن است. با پذیرش این ماجرا، دیگر با افکار ناگهانی و وحشتناکِ سطح بالا غافلگیر نمیشویم و میتوانیم با نهایت صبر به آنها پاسخ دهیم.
اختلال وسواس فکری اگر شدید بود با مراجعه به مشاوره خانواده می توانید آن را بهبود ببخشید. این افراد هنگام ازدواج هم چون دچار وسواس شدید هستند بهتر هست بعد از مشاوره خانواده، مشاوره ازدواج هم انجام دهند.