چه طور قدرت کنترل افکار را به دست گرفته و متفاوت فکر کنیم؟
آن گفتگویی که معمولا در تنهایی یا در خاموشی و روشنی ذهنتان با خودتان دارید همان رفتاری است که از درون شما به برون تراوش میکند. اگر گفتگویی پر از شک و تردید، پر از نقد و اشکال از خودتان و مملو از پیشبینیهای فاجعهبار نسبت به اهدافتان باشد قطعا شما را در آینده و در مسیر رسیدن به رویاهایتان با مشکل رو به رو میسازد. با این حال هیچ کس نباید در برابر هجوم افکار منفی خود عقبنشینی کند و میتواند بالاخره کنترل افکار مختلفی که به ذهنش میرسند را به دست گیرد.
ذهن مانند عضلهای است که تمرینات فیزیکی و آگاهانه ما به توقف افکار خودآزارانه و منفی کمک میکند. شاید به همین دلیل است که روانشناسان بیش از این که به هر ترفند درمانی متوسل شوند به رفتار درمانی شناختی روی میآورند تا فرد خودش در طولانیمدت و با تمرینات مختلف بتواند ذهنش را تربیت کند و در نهایت تغییرات عظیم ایجاد کند.
رفتاردرمانی شناختی در حقیقت درمانی از طریق صحبت کردن با بیمار است که در مرحله اول رواندرمانگر تلاش میکند طرز تفکر بیمار نسبت به خود و پیرامونش را بشناسد. سپس در مرحله دوم سعی دارد مسائل و مشکلاتی که موجب تولد اختلالات روانی در فرد شده را پیدا کند.
آن چه که امروز قرار است برای کمک به شما در کنترل افکار و ذهنتان در دانشگاه زندگی معرفی کنیم در واقع بخشی از همان مهارتهای رفتار درمانی شناختی است. این مراحل کمک میکنند تا ذهنتان از دام امواج منفی عظیمی که گاه به گاه به سمتتان هجوم میآورند رها شود.
چه طور قدرت کنترل افکار را به دست گرفته و متفاوت فکر کنیم؟
تحقیقات نشان داده که بخش زیادی از هیجانات اجتماعی افراد در روابط متقابلشان با تکنیکهای زیر کاهش یافته و توانستند کنترل افکار خود را به دست گیرند:
چارچوب افکار بلااستفاده خود را تغییر دهید
افکار مثل “هرگز نمیشود”، “فایدهای ندارد”، همه چیز را خراب میکنم” و “نمیتوانم” از جمله امواج منفی و مخربی هستند که با غیبگوییهای منفی شما ممکن است تحقق یابند و خیانت در حق خودتان است! همان طور که میدانید مدتها است که همه باور دارند افکار مخالف ما، ما را از رسیدن به افکار مثبتمان بازمیدارند. اما خوشبختانه همیشه راههایی برای تسلط بر همین افکار منفی و بلااستفاده که هیچ فایدهای برای ما و موفقیت ما ندارند وجود دارد. مثلا همان لحظه که با خودتان میگویید ” چه کسی مرا با این سابقه کار استخدام میکند؟”، فکر مثبت و خنثیکننده آن را تکرار کنید. مثلا بگویید که قطعا اگر تلاش کنم جایگاهم هر چه که باشد از الان بهتر میشود.
راه دیگر آن است که همان لحظهای که در حال تخمین شانس موفقیت خود هستید و میگویید ” هیچ شانسی ندارم”، شواهد موجود را هم در نظر بگیرید که شاید یک درصد شانس شما را برای موفقیت بالا ببرد. مثلا ممکن است در آزمون قبول نشوم اما شانس قبولی هم وجود دارد.
به خودتان ثابت کنید که اشتباه میکنید
گاهی خود مغز ما به صورت مستقیم قدرت کنترل افکار را به دست ما میسپارد. مثلا همان لحظهای که ذهنتان به شما فشار میآورد که با وجود این وضعیت امکان ارتقا گرفتن برای شما غیرممکن است، یک چالش مفید شکل بگیرد. به این شکل که ذهن مثبت شما یک قدم جلوتر از افکار منفیتان قرار بگیرد و اگرچه تصور شما این است که نمیتوانید موفق شوید اما خودتان را به دیدن باریکههای نور در مسیر تاریک عادت میدهید.
به مرور زمان که ذهنتان را مثبتاندیشی عادت دهید یاد میگیرد که در کنار دیدن محدودیتها، قابلیتهای شما را هم ببیند و به شما گوشزد کند.
یک شعار مثبت برای خودتان در نظر بگیرید
معمولا افراد موفق وقتی که در شرایط دشواری قرار میگیرند با تکنیکهای مدیتیشن یا آرامسازی توسط خودشان سعی دارند از موانع عبور کنند. هر چند که گاهی امواج منفی که ما از موقعیتهای حساس زندگی دریافت میکنیم گاهی قویتر هستند.
برای این که یک شعار برای خودتان داشته باشید یاد بگیرید پشت سر همه افکار منفی خود حرف بزنید؛ به همین سادگی! به این شکل که افکار منفی و مخرب خودتان را شناسایی کنید و همین که با شعارهای منفی سعی داشتند شما را از پا بیندازند شعارتان را با خودتان تکرار کنید. مثل این شعار: ” بهترین نوع از خودت باش!”
این دسته شعارها یا شعارهای مشابهی مثل این که “کاری کن که ممکن شود” برای آن است که ذهن ما به به شدت عادتپذیر است. بنابراین شعارهایی که سر میدهیم به مرور زمان میتوانند ملکه ذهن ما شوند و جای افکار منفی را بگیرند.